بيا، که خانه‌ي دل پاک کردم از خاشاک

شاعر : فخرالدين عراقي

درين خرابه تو خود کي قدم نهي؟ حاشاکبيا، که خانه‌ي دل پاک کردم از خاشاک
ولي نگاه نداري تو خود دل غمناکبه لطف صيد کني صدهزار دل هر دم
کدام جان که نکرد از غمت گريبان چاک؟کدام دل که به خون در نمي‌کشد دامن؟
چو مي کشيش، ميفگن، ببند بر فتراکدل مرا، که به هر حال صيد لاغر توست
مرا که جان به لب آمد کجا برم ترياک؟کنون اگر نرسي، کي رسي به فريادم؟
درو رخ تو؟ همانا که نيست آينه پاکدلم که آينه‌اي شد، چرا نمي‌تابد
وليک چشم عراقي نمي‌کند ادراکچو آفتاب بهر ذره مي‌نمايد رخ